جدول جو
جدول جو

معنی ماست مایه - جستجوی لغت در جدول جو

ماست مایه
(یَ / یِ)
معروف که آن را مایۀشیر نیز خوانند. (آنندراج). مایه ای که بدان شیر را ستبر نموده و چغرات سازند. (ناظم الاطباء). مایۀ ماست. ماستی مانده و به نسبت ترش شده که بمقدار کمی در ظرفی شیرگرم شده ریزند تا آن شیر بسته و ماست شود
لغت نامه دهخدا
ماست مایه
مایه ای ازماست که بشیر زنند تا ببندد و ماست گردد
تصویری از ماست مایه
تصویر ماست مایه
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دست مایه
تصویر دست مایه
پولی که با آن کسب و تجارت کنند، سرمایه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ماست مالی
تصویر ماست مالی
سرسری انجام دادن کاری، پوشاندن عیب و نقص امری، لاپوشانی کردن
فرهنگ فارسی عمید
(تِ یَ / یِ)
آهنگ موسیقی است از دستگاه راست پنجگاه. (از ارمغان آصفی نوبت سوم ص 103). و رجوع به آهنگ در همین لغت نامه شود
لغت نامه دهخدا
مداهنه، (یادداشت به خطمرحوم دهخدا)، سرسری گرفتن و پوشاندن دقایق امری، اغماض کردن، ندیده گرفتن مسائلی که موجب خشم یا اختلاف گردد، و رجوع به ماست مالی کردن شود
لغت نامه دهخدا
(دَ یَ / یِ)
مایۀ دست. سرمایه. (آنندراج) (غیاث) : استکفافی در علم استیفا ساخته است که دستمایه است مر جملۀ حساب را. (لباب الالباب چ براون ص 109). چه ترجمه کلیله و دمنه که ساخته است (نصراﷲ منشی) دستمایۀ جملۀ کتاب و اصحاب صنعت است. (لباب الالباب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از ماست مالی
تصویر ماست مالی
سرسری گرفتن و پوشاندن دقایق امری، اغماض کردن، ندیده گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دست مایه
تصویر دست مایه
سر مایه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سست مایه
تصویر سست مایه
آنکه سرمایه اندک دارد، اندک اطلاع کم معرفت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دست مایه
تصویر دست مایه
((~. یِ))
سرمایه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دست مایه
تصویر دست مایه
موضوع
فرهنگ واژه فارسی سره
کارسرسری، لاپوشانی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
پول، نقدینه، سرمایه
فرهنگ واژه مترادف متضاد